میان دو راهی ماندن همیشه هم بد نیست ؛
یک سو حَرَم حسین(ع) باشد و یک سو حَرَم عباس(ع)
تنها در این دوراهی می شود راه را پیدا کرد .
پسری نزد دختری رفت و گفت:
من عاشقت هستم.
دختر گفت:
لیاقت تو خواهر من است که از من زیباتر است و پشت سرت ایستاده.
پسرک برگشت و دید کسی پشت سرش نیست!
دختر به او گفت :
اگر عاشق بودی هرگز پشت سرت را نگاه نمیکردی!
باران رحمت خدا همیشه مى بارد
تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفتیم...
بارخدایا،،، از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
نکند فرق به حالم، چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی،
نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی ...
قرآن (خواندنی) از دکتر شریعتی
قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادّی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که
به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند،لایه اش مصرف پیدا کرد،
وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت
و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرّک و اسباب کشی بکار رفت،
از وقتی که دیگر
درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد
و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اینکه می بینی؛
اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
==============================================
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده،
یکی ذوق میکند که ترا با طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمرّه می نشینند
.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ”
گویی مسابقه نفس است …
قرآن! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدّل شده ای، حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
خواندن تو از آخر به اوّل ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟
ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند، حفظ کنی،تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش
نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظّ می کنند، گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد:از میان فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام ... و در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.
کودک می دانست که بزودی باید سفر خود را آغاز کند. پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید:
خدایا، اگر باید هم اکنون به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو.
خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات اهمیت ندارد ولی وجودش بسیار ارزشمند
امّا می توانی او را مادر صدا کنی ...
مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.
استاد خردمند گفت:
تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده.
تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی می داد.
آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.
استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر.
همین که مرد رفت استاد خود را به لباس یک گدا در آورد
و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت.
وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او.
جوان به گدا گفت: عالی است!
یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم
اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم.
استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت:
برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی!
داوینچی می گوید:
مشکلات نمی تواند مرا شکست دهند،
هر مشکلی در برابر تصمیم قاطع من تسلیم می شود.