ما همه مسافریم
----------------------
مردى جهانگردى شنید روحانى مقدّسى در سرزمین دور زندگى میکند. وسایلش را جمع کرد تا برود و شکوه و عظمت او را ببیند.
وقتى به خانه روحانى رسید، او را در کلبه محقّرى تنها یافت در حالیکه در آن خانه جز یک قفسه کتاب و میز و صندلى چیزى وجود نداشت.
مرد جهانگرد از روحانى پرسید:
« پس وسایل خانه شما کجاست؟»
روحانى پرسید:
« وسایل تو کجاست؟»
مرد جهانگرد پاسخ داد:
« من وسیله اى ندارم. اینجا مسافرم.»
روحانى نیز پاسخ داد:
« من هم وسیله اى ندارم. اینجا مسافرم ...»