قصّه خانوم و قورباغه
---------------------

بازم اینفده، یِ خانمی تو زمین گلف مشغول بازی بود. یِ ضربه به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.

خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که یدفه با یه صحنه ای روبرو شد.

قورباغه ای تو یه تله گرفتار شده بود.
یدفه دید قورباغه داره حرف میزنه! و رو به خانم گفت؛ اگه منو از بند آزاد کنی، سه تا آرزوتو برآورده میکنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه رو آزاد کرد.

قورباغه بهش گفت: نذاشتی شرط برآورده کردن آرزوها رو بگم.
هر آرزویی که برایت برآورده بکنم، 10 برابر اونو واسه همسرت برآورده میکنم!

خانم کمی تأمّل کرد و گفت؛ اشکالی ندارد.

بنابراین آرزوی اوّل خودشو گفت: من میخواهم زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه بهش گفت: اگر زیباترین بشی، شوهرت 10 برابر از تو زیباتر میشه ها ! و ممکنه چشم زنای دیگه بدنبالش بیفته و تو اونو از دست بدی!

خانم گفت: نخیرم اینطوری نیست. چون من زیباترین میشم، هیشکی دیگه بجز من به چشم شوهرم نمیاد.
سپس آرزوش برآورده شد و زیباترین زن دنیا شد.

بعد گفت: من میخوام ثروتمندترین زن دنیا بشم.
قورباغه بهش گفت: شوهرت 10 برابر ثروتمندتر میشه ها ! و ممکنه به زندگیتون لطمه بخوره!

خانم گفت: نه، من هر چی داشته باشم مال اونه و اونوقت اونم هرچی داشته باشه مال من میشه.
سپس ثروتمندترین زن دنیا شد.

آرزوی سومشو که گفت قورباغه یهو جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.

خانم گفت: میخوام به یک حمله قلبی خفیف دچار بشم...!
-----------------------------------------------------------------

نکته اخلاقی: خانما خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های خانم؛ اینجا پایان این داستان بود.
لطفاً ادامه قصه رو نخونید! و کلی با خودتون کیف کنید،

اما آقایون!..

.

.

.

.

.

شوهرش دچار حمله قلبی 10 برابر خفیف تر از همسرش شد. :))