ترس با نومیدى همراه است ، و آزرم با بى بهرگى همعنان ، و فرصت چون ابر گذران . پس فرصتهاى نیک را غنیمت بشمارید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :847
بازدید دیروز :57
کل بازدید :278852
تعداد کل یاداشته ها : 599
103/9/8
11:15 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
امید نیکوکار[197]
همسر دوست و بهترین دوستِ همسر

خبر مایه
پیوند دوستان
 
در انتظار آفتاب upturn یعنی تغییر مطلوب مرکز اطلاع رسانی **دوراهک موبایل** هم نفس اکبر پایندان .: شهر عشق :. پیامنمای جامع سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر har an che az del barayad S&N 0511 عشق عشق پنهان Manna ●◌♥DELTANGI♥◌● ارواحنا فداک یا زینب علمدار بصیر سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir غدیریه ..::غریبه::.. تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل گل خشک جیغ بنفش در ساعت 25 گروه اینترنتی جرقه داتکو شاه تور غزلیات محسن نصیری(هامون) آتیه سازان اهواز عشق یعنی ... کسب درامد و تجارت اینترنتی و معرفی سایت های خوب برای شروع کار xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx بهار عشق دل شکسته رضا ب.ی.م.ک.س. یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل it ict vagte raftan شب تنهایی ستاره مناجات با عشق زردجین حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم قرمز ها فقط من برای تو عشق نمکی قصه ی ما و شما * امام مبین * جوک و خنده لاو اس ام اس دهاتی دکتر علی حاجی ستوده حاج آقا مسئلةٌ شاره که م سنه امید جک fall in love سجّاد ؛ پسر ما میش و ماما نیش

چند ساعت، ساعتم افتاد عقب
پاک قاطی شد سحر با نیمه شب

یک شبه انگار بگرفتم مرض
صبح فردایش زبانم شد عوض

آن سلام نازنینم شد " هِلو " 
و انچه گندم کاشتم، رویید جو

پای تا سر شد وجودم " فوت " و " هِد "
آب من " وا‌تِر " شد و نانم "بِـرد " 

وای من حتی پنیرم " چیز " شد
است و هستم ناگهانی " ایز " شد

من که با آن لهجه و آن فارسی
آنچنان خو کرده بودم سال سی

من که بودم آنهمه حاضر جواب
من که بودم نکته‌ها را فوت آب

من که با شیرین زبانیی‌های خویش
کار خود در هر کجا، بردم به پیش

آخر عمری چو طفلی تازه سال
از سخن افتاده بودم؛ لالِ لال

کم کمک گاهی " هِلو "  گاهی  " پیلیز " 
نطق کردم؛ خرده خرده؛ ریز ریز

در گرامر همچنان سر در گُمَمْ
مثل شاگرد کلاس دومم

گاه " گُود مُورنینگِ " من جای سلام
از سحر تا نیمه شب دارد دوام

با در و همسایه هنگام سخن
لرزه می‌افتد به سر تا پای من

می‌کنم با یک دو تن اهل محل
گاهگاهی یک « هِلو » ردّ و بدل

گر هوا خوب است و یا اینکه بد است
گفتگو در باره‌اش صد در صد است

جز هوا، هر گفتگوئی نا‌بجاست
این جماعت حرفشان روی هواست

بگذر از نی من حکایت می‌کنم
وز جدایی‌ها شکایت می‌کنم

نی کجا این نکته‌ها آموخته؟
نی کجا داند نیستان سوخته

نی کجا از فتنه‌های غرب و شرق
داغ بر دل دارد و تیشه به فرق

بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی و هم نی زنم

سوختند آن‌ها نیستان مرا
زیر و رو کردند ایران مرا

کاش می‌ماندم در آن محنت‌سرا
تا بسوزانند در آتش مرا

تا بسوزانندم و خا کستر م
در هم آمیزد به خاک کشورم

دیدی آخر هر چه رشتم پنبه شد
جمعه‌هایم ناگهان یکشنبه شد


91/3/22::: 7:52 ص
نظر()