سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :459
بازدید دیروز :170
کل بازدید :277838
تعداد کل یاداشته ها : 599
103/9/5
7:24 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
امید نیکوکار[197]
همسر دوست و بهترین دوستِ همسر

خبر مایه
پیوند دوستان
 
در انتظار آفتاب upturn یعنی تغییر مطلوب مرکز اطلاع رسانی **دوراهک موبایل** هم نفس اکبر پایندان .: شهر عشق :. پیامنمای جامع سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر har an che az del barayad S&N 0511 عشق عشق پنهان Manna ●◌♥DELTANGI♥◌● ارواحنا فداک یا زینب علمدار بصیر سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir غدیریه ..::غریبه::.. تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل گل خشک جیغ بنفش در ساعت 25 گروه اینترنتی جرقه داتکو شاه تور غزلیات محسن نصیری(هامون) آتیه سازان اهواز عشق یعنی ... کسب درامد و تجارت اینترنتی و معرفی سایت های خوب برای شروع کار xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx بهار عشق دل شکسته رضا ب.ی.م.ک.س. یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل it ict vagte raftan شب تنهایی ستاره مناجات با عشق زردجین حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم قرمز ها فقط من برای تو عشق نمکی قصه ی ما و شما * امام مبین * جوک و خنده لاو اس ام اس دهاتی دکتر علی حاجی ستوده حاج آقا مسئلةٌ شاره که م سنه امید جک fall in love سجّاد ؛ پسر ما میش و ماما نیش

 

از «سه‌شنبه‌ی تلخ و بی‌حوصله»‌ ی هشتم آبان 86، چهار سال می‌گذرد
و دنیای ما بی«قیصر» است ...
قیصر شعر ایران !
کاش می توانستم شانه های خسته ی غرورت، کتف گریه های بی بهانه ات، بازوان حس شاعرانه ات را حس کنم. روح بزرگت را در آغوش بگیرم. در وسعت نگاهت غرق شوم. ما در سطر سطر تو قد کشیدیم و در ناز قافیه هایت تاب خوردیم. قطار رفت، تو رفتی. چرا این زخم هنوز تازگی دارد؟ اما من؛ تمام حسرتم را می برم پای این حرف، که کاش یکبار، فقط یکبار تو را از نزدیک دیده بودم. 
امین واژه های اشراقی!
نگاهت به معنای مطلق، طلا بود. تو به زیور والای اخلاص آراسته شده بودی. تو قبل از آنکه شاعر بزرگی باشی آدم بزرگی بودی. 

تو حتی مرگ را هم جدی نگرفتی و با آن شاعرانه برخورد کردی. 

ما به تو دل داده ایم. درد هایت دامنه داشت، تمام استخوان بودنت درد می کرد. کلمات به کارت نمی آمد. تو با تپش های قلبت می سرودی. ما هم سر روی قلبت گذاشته بودیم و صدای قلبت را می شنیدیم. 

تو خسته بودی و شعر می گفتی و به همین خاطر گیسوانت سفید می شد. شهادت می دهم که شعر، مومنانه بر نازکای دل مهربانت نازل می شد و باید باور کنیم که شعر برآمده از اندیشه های پاک الهی، دولت مستدام است. نام تو همیشه یحیی ست.

بعد از رفتنت، زیباترین و سبزترین هدیه ای که هر ساله از دستان گرم و پر مهر پدر عزیز و بزرگوارم در سالروز تولدم،
دریافت کرده ام، دل نوشته های تو بوده. 

قیصر! روحت شاد و متعالی که چقدر کلامت انسان را به خدا نزدیک و نزدیک تر می کند.

تو گوهر تابانی بودی که خوش درخشیدی، اما دولت مستعجل بودی. در گذشت تو آرزوهایی را خاک کرد ...

مرد گوینده ی اهل درد! مرد غمهای ارجمند و سنگین!
جوانمرد روزگار غم و شادی! ستایشگر حریت و آزادی! 
دوستت داریم.

اما ... با همه ی این حرفها می خواهم تسلیت بگویم به شعر

یادت پایدار و راهت برقرار، ای مهربان‌تر از باران 
...