هیچ وقت خودکارت رو گم نکن وگرنه میمیری
--------------------------------------------------------------
خودکارتو گم کنی = خودکار نداری
خودکار نداشته باشی= جزوه نداری
جزوه نداشته باشی = درس نمیخونی
درس نخونی = پاس نمیشی
پاس نشی = مدرک نمیگیری
مدرک نگیری = کار گیرت نمیاد
کار نداشته باشی = پول نداری
پول نداشته باشی = غذا نداری
غذا نداشته باشی = لاغر مردنی میشی
لاغر مردنی بشی = زشت میشی
زشت بشی = عاشقت نمیشن
عاشقت نشن = ازدواج نمیکنی
ازدواج نکنی = بچه نداری
بچه نداشته باشی = تنهایی
تنها باشی = افسرده میشی
افسرده بشی = مریض میشی
مریض بشی = میمیری....
پس حواست باشه خودکارتو گم نکنی وگرنه میمیری.!
هیچ وقت خودکارت رو گم نکن وگرنه میمیری
--------------------------------------------------------------
خودکارتو گم کنی = خودکار نداری
خودکار نداشته باشی= جزوه نداری
جزوه نداشته باشی = درس نمیخونی
درس نخونی = پاس نمیشی
پاس نشی = مدرک نمیگیری
مدرک نگیری = کار گیرت نمیاد
کار نداشته باشی = پول نداری
پول نداشته باشی = غذا نداری
غذا نداشته باشی = لاغر مردنی میشی
لاغر مردنی بشی = زشت میشی
زشت بشی = عاشقت نمیشن
عاشقت نشن = ازدواج نمیکنی
ازدواج نکنی = بچه نداری
بچه نداشته باشی = تنهایی
تنها باشی = افسرده میشی
افسرده بشی = مریض میشی
مریض بشی = میمیری....
پس حواست باشه خودکارتو گم نکنی وگرنه میمیری.!
باخبر شدیم که یک کشتی در حال بارگیری چندین هزار تن جوراب در چین است.
بیایید با هم دعا کنیم که صحیح و سالم برای روز مرد به ایران برسد...!!
باخبر شدیم که یک کشتی در حال بارگیری چندین هزار تن جوراب در چین است.
بیایید با هم دعا کنیم که صحیح و سالم برای روز مرد به ایران برسد...!!
در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد !
اکنون نه مشترک هستی !
نه مورد نظر !
در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد !
اکنون نه مشترک هستی !
نه مورد نظر !
ازیکی می پرسن:
دوست داری چه جوری بمیری؟
میگه:مثل پدرم درخواب و آرامش،
نه مثل مسافرهای اتوبوسش در ترس و وحشت!
به یه بنده خدایی میگن:
شمابه اون حشره ایی که میره شهدگیاها رو جمع میکنه و باهاشون عسل میسازه چی میگید؟
میگه:بهش میگیم ،خسته نباشی، حشره!
به یه بنده خدایی میگن:
شمابه اون حشره ایی که میره شهدگیاها رو جمع میکنه و باهاشون عسل میسازه چی میگید؟
میگه:بهش میگیم ،خسته نباشی، حشره!
یک دانشجویی، عاشق سینه چاکِ دختر همکلاسیش بود،
بالاخره یک روزی به خودش جرأت جسارت داد و به اون دختر خانوم راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست دانشگاه اطلاع میده.
روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت:
" من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت، اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن "
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. . . چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند.
اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! . .
و اما نتیجه اخلاقی این ماجرا . . .
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتابا و جزوه هاشونو باز نمیکنند.!!
بنابراین به بخت خود پشت نکنید و جواب بله رو همون اوّل بدید :)