سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس دانش، رفق و مدارا و آفت آن درشت خویی است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :120
بازدید دیروز :170
کل بازدید :277499
تعداد کل یاداشته ها : 599
103/9/5
1:15 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
امید نیکوکار[197]
همسر دوست و بهترین دوستِ همسر

خبر مایه
پیوند دوستان
 
در انتظار آفتاب upturn یعنی تغییر مطلوب مرکز اطلاع رسانی **دوراهک موبایل** هم نفس اکبر پایندان .: شهر عشق :. پیامنمای جامع سایت روستای چشام (Chesham.ir) وبلاگ گروهیِ تَیسیر har an che az del barayad S&N 0511 عشق عشق پنهان Manna ●◌♥DELTANGI♥◌● ارواحنا فداک یا زینب علمدار بصیر سایت حقوقی (قانون ایران) www.LawIran.ir غدیریه ..::غریبه::.. تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل گل خشک جیغ بنفش در ساعت 25 گروه اینترنتی جرقه داتکو شاه تور غزلیات محسن نصیری(هامون) آتیه سازان اهواز عشق یعنی ... کسب درامد و تجارت اینترنتی و معرفی سایت های خوب برای شروع کار xXxXx کرجـــیـــهــا و البرزنشینها xXxXx بهار عشق دل شکسته رضا ب.ی.م.ک.س. یوزرنیم و پسورد نود 32- username and password nod 32 آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل it ict vagte raftan شب تنهایی ستاره مناجات با عشق زردجین حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم قرمز ها فقط من برای تو عشق نمکی قصه ی ما و شما * امام مبین * جوک و خنده لاو اس ام اس دهاتی دکتر علی حاجی ستوده حاج آقا مسئلةٌ شاره که م سنه امید جک fall in love سجّاد ؛ پسر ما میش و ماما نیش


مهندس ...
----------------------

یه روز، شهردار یکی از شهرهای دنیا !!! تصمیم میگیره یه برج زیبا توشهرشون بسازه.
برای این کار از سرتاسر دنیا از سه مهندس(یه مهندس چینی،یه مهندس آمریکایی و یه ...) میخواد که بیان تا در مورد ساخت برج باهاشون صحبت کنه.

مهندس چینی میگه من این برج رو برات میسازم ولی قیمتش میشه 3 میلیون دلار.
1 میلیون هزینه کارگر و تجهیزات، 1.5 میلیون هزینه مواد اولیه و 500 هزار هم دستمزد خودم.

شهردار با مهندس آمریکایی صبحت میکنه. مهندس آمریکایی میگه ساخت برج 5 میلیون هزینه داره؛
2 میلیون کارگر و تجهیزات، 2 میلیون مواد اولیه و 1 میلیون هم خودم میگیرم.

شهردار سراغ مهندس ... میاد. مهندس ... میگه ساخت این برج 9 میلیون هزینه برمی داره!
شهردار با تعجب میپرسه، چطور ممکنه 9 میلیون هزینه داشته باشه؟
مهندس ... میگه:
3 میلیون خودت برمیداری، 3 میلیون من برمیدارم، 3 میلیون هم میدیم به مهندس چینی که برج رو بسازه...!!


  


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد.

او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید)).. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بسیار تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند.

مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.))

مرد اول با شنیدن این جواب متعجب شد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید.

من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید.

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

نتیجه داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجهه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید.

پارسائی شما می تواند خانواده و قومتان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.


  


روزی بیل گیتس به رستورانی میره و بعد از تموم شدن غذاش 2 دلار به گارسون پاداش میده.
گارسون تعجب میکنه و میگه:

جناب بیل گیتس، دختر شما دیروز به همین رستوران اومد و 100 دلار به من پاداش داد،
شما فقط 2 دلار پاداش دادین !
بیل گیتس در جواب گفت:
اون دختره یک بیلیونر هست و من پسره یک کشاورز !


  


قضاوت کردن در مورد دیگران را به خاطر خودمان تمام کنیم...
قضاوت نکردن به تو اجازه میدهد تا درگیر بدی ها نشوی، به راحتی از کنارشان بگذری و بیشتر به خوبی ها بنگری...

باید "روز" قضاوت نکردن را جشن بگیری،
بعد "سال" قضاوت نکردن را و سپس
"زندگی" بدون قضاوت را.


  


تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافه? پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...
«همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.»

بخشی از کتاب "کاش حقیقت داشت" - مارک لوی


91/2/31::: 7:22 ص
نظر()
  


چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ 

سال 1332 شمسی بود. من و عدّه ای از جوانان پرشور آن روزگار، پس از تبادل نظر و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟!

چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به زبان فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم. والدین ما کم کم از این موضوع آگاه شدند و به فکر چاره افتادند.

آن ها پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند، چون پند دادن آنها مؤثّر نیفتاد، ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند.

آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می خوانیم، به شیوه ای اهانت آمیز ما را نجس و کافر خواند. این عمل او ما را در کارمان راسخ تر و مصرّتر ساخت.

عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر "حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب" ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت.

آن ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند، او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند .

در روز موعود ما را که تقریباً 15 نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند.

در همان لحظه اوّل، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت. آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیّتی استثنایی روبرو هستیم.

آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید.

وقتی آن ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرّفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته ای درس می خوانید، آنگاه به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش های علمی مطرح کرد و از درس هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آن ها از توان ما بیرون بود.

هر کس از عهده پاسخ بر نمی آمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست آن پرسش روبرو می شد. پس از آن که همه ی ما را خلع سلاح کرد، فرمود:

والدین شما نگران شده اند که شما نمازتان را به فارسی می خوانید، آن ها نمی دانند من کسانی را می شناسم که _ نعوذبالله _ اصلاً نماز نمی خوانند.

شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همّت.

من در جوانی می خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته ی دوران جوانی ام جامه عمل پوشانیده اید، آفرین به همت شما.

در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه ی صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده اید.

اکنون یکی از شما که از دیگران مسلّط تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است؟

یکی از ما به عادت دانش آموزان دستش را بالا برد و برای پاسخ دادن داوطلب شد.

آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده 15 جوان نیرومند بر نمی آمدم.

بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید "بسم الله" را چگونه ترجمه کرده اید؟

آن جوان گفت: طبق عادت جاری "به نام خداوند بخشنده مهربان".

حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست "بسم الله" چنین باشد.

در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «الله» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم (خاصّ) خدا است و اسم خاص را نمی توان ترجمه کرد؛

مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمی توان به آن گفت «زیبا». ترجمه «حسن» زیبا است؛ اما اگر به آقای "حسن" بگوییم آقای "زیبا"، خوشش نمی آید.

کلمه " الله " اسم خاصّی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اِطلاق می کنند. نمی توان «الله» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد.

خوب « رحمن » را چگونه ترجمه کرده اید؟

رفیق ما پاسخ داد: "بخشنده".

حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا « رحمن » یکی از صفات خداست که شمول رحمت و بخشندگی او را می رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛

« رحمن » یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن اعطا می فرماید.

در هرحال، ترجمه بخشنده برای « رحمن » در حدّ کمال ترجمه نیست.

خوب، " رحیم " را چطور ترجمه کرده اید؟

رفیق ما جواب داد: « مهربان ».

حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگرمقصودتان از رحیم، اسم من بود _ چون نام وی رحیم بود_ بدم نمی آمد « مهربان » ترجمه کنید؛ امّا چون " رحیم " کلمه ای قرآنی و نام پروردگاراست، باید درست معنا شود. اگر آن را « بخشاینده » ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می برد؛ زیرا " رحیم " یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می کند.

پس آنچه در ترجمه « بسم الله » آورده اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد.

من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم، امّا به همین مشکلات برخورد کردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم.

تازه این فقط آیه اوّل سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم موضوع خیلی پیچیده تر می شود.

این جا بود که همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذر خواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی،نمازهای گذشته را اعاده کنیم.

ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و ازکار خود اظهار پشیمانی کردیم.

حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد.

ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می کرد، خداحافظی کردیم. بعد نمازهارا اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم.

خاطره استاد دکتر محمد جواد شریعت با مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی


  


امام صادق (ع) می فرمایند :

خداوند عزّوجلّ نعمتی بالاتر از این به بنده اش نداده که در قلبش جز خدا نباشد .

میزان الحکمه ، ج 3، ص 1426


  

اجسام در آینه از آنچه می بینید به شما نزدیک تر است !!!


  


صبورانه در انتظار زمان موعود بمان، هر چیز در زمان خود رخ می دهد.

حتی اگر باغبان، باغش را غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود، میوه نمی دهند.


  
   1   2   3   4   5   >>   >