زندگی با کسی که اصلاً دوستش نداری به اندازه دور بودن از کسی که خیلی دوستش داری بسیار آزار دهنده است.
پس اگر عشق واقعی خویش را پیدا کردی, آنرا همچون قلبت حفظ کن.
اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی،
و اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند...
من که سیگاری نیستم ولی سیگاری های محترم و دوستان دور و برشون دیگر نگران سلامتی خود نباشید
چرا که سیگار سالم به بازار اومد.
محقّقان ایرانی بر این باورند که تعداد 132495749 ایرانی مبتلا به تنبلی هستند، حتّی خود شما...
چون حتّی حاضر نیستین عدد این جمعیت رو کامل بخونین
همیشه مادرمو به مداد تشبیه میکردم
که با هر دفه تراشیده شدن، کوچیک و کوچیکتر میشه…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر اُبهّتشو همیشه حفظ میکنه
خم به ابرو نمیاره و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبینه و نمیدونه که چقدر دیگه میتونه بنویسه …
بیاین قدردون باشیم ...
---------------------------
به سلامتی همه پدر و مادرا
خورشید
هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود
امّا
زودتر از او به خانه بر می گردد !
سلام به خواجه شیراز
--------------------------------
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى
گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش
گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى
گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى
گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى
طنز، طنز است حتی اگر تلخ باشد، ولی فراموش نکنیم؛ تلخ، تلخ است حتی اگر طنز باشد.
یادم میاد بچه که بودم
بعضی وقت ها یواشکی بابامو نگاه می کردم که ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریز ریخته شده روی فرش بود.
من حسابی به این کارش می خندیدم چون می گفتم ما که هم جارو دستی داریم هم جارو برقی!
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم چه جوری مشکلاتم رو حل کنم
یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم...!! :)